عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

روزمادرمبارک

عاشقانه ترین غزل مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد زلال هرچه عشق مادر! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل مایی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رود...
23 ارديبهشت 1391

عرشیا و تفریحات

پسر نازم ، مهربونم، امیدم ،هفته گذشته من و تو بابایی با هم رفتیم پارک تا شما با بچه ها بازی کنی قربونت برم شما هم کم نیاوردی و هر چه تونستی شیطونی کردی ، سرسره سوار شدی . کلی ذوق کردی ، هر جا که توپ میدیدی دلت میخواست و میرفتی تا توپ و برداری ، با یه اقا پسری هم فوتبال بازی کردی، چند روز بعد هم که وفات فاطمه زهرا (س) بود با هم شله زرد پختیم و با کمک بابایی بردیم و بین مردم پخش کردیم شما هم که صدای نوحه شنیده بودی توی بغل بابایی سینه میزدی الهی قربون اون دستهای کوچیکت بشم . اینجا هم آماده شدی که با هم بریم و شله زرد پخش کنیم و عزاداری رو ببینیم.     ...
13 ارديبهشت 1391

دانسته های نازبالام

عزیز بهتر از جانم ،کم کم به پایان روزهای چهاردهمین ماه زندگیه زیبات نزدیک میشیم و من و بابایی از کارهایی که تو یاد گرفتی کلی سورپرایزیم و برامون خیلی جالبه که یه فرشته ناز و کوچولو توی این سن چطوری اینقدر میفهمه و بلده. شیرین کاریهات هر روز داره زندگیمون رو شیرین و شیرین تر میکنه و من میخوام برات بمیرم هر وقت که یه کار تازه ای یاد میگیری. کلماتی به سبک عرشیا: نوم←نون توب←توپ آمینی←آمنه عاطی←عاطفه عدی←علی هاپ←هاپو ادا←آیدا باباجی←باباجونی آزادی←آزاده دیب←سیب حمی←حمید هام←غذا خیلی کلمات رو هم درست میگی عزیزم مثل دد، مامانی، باب...
13 ارديبهشت 1391

چهارده ماه به شیرینی عسل

پسر عزیزم به یاری خدا چهارده ماه از زندگی سه نفره ما میگذره و توی این چهارده ماه من و بابا چهارده میلیون بار خدا رو شکر کردیم که یه مهربون از آسمون به خونمون فرستاد تا لحظات زندگی رو شیرین و شیرین تر کنه . نازنینم چهارده ماهگیت مبارک خدا آن حس زیباییست،که در تاریکی صحرا،زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را، یکی همچون نسیم دشت میگوید: کنارت هستم ای تنها، و دل آرام میگیرد.. خدایا از اینهمه موهبت و کرامتت متشکرم. عزیزم این عکس و موقعی گرفتم که استخر بادیت رو برگردونده بودی رو سرت و زیرش نشسته بودیو دالی میکردی خیلی دوستش دارم فقط یه کوچولو کیفیت نداره عوضش کمیت داره. ...
13 ارديبهشت 1391
1